دستانم تشنه دستان توست، شانه هايت تكيه گاه خستگي هايم،
با تو مي مانم،بي آنكه دغدغه هاي فردا را داشته باشم،زيرا مي دانم فردا،
بيش از امروز دوستت خواهم داشت..
قطرات درشت باران بر ناودانهاي چشمم فرود مي آيد،
در ميان انبوه مژگانم ميزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم
را براي هميشه مي بندم تا دگر دوريت را حس نكنم..
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: